روزی مردی , عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند . او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد , اما عقرب انگشت او را نیش زد.
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد , اما عقرب بار دیگر او را نیش زد .
رهگذری او را دید و پرسید:"برای چه عقربی را که نیش می زند , نجات می دهی" .
مرد پاسخ داد:"این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم" .
چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟
عشق ورزی را متوقف نساز . لطف و مهربانی خود را دریغ نکن حتی اگر دیگران تو را بیازارند.
بدانید :
خوب بودن (( به خدا )) سهل ترین کار است
و نمی دانم،
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی،
بیگانه است!
و همین درد مرا می آزارد!
خداوندا تو می دانی , چه می دانی!!! که انسان بودن و ماندن چه دشوار است چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد......کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
پس ای دوستان بیاموزیم: بیاموزید که دنیا هرگز آن طور که شما میخواهید، نخواهد بود. به خاطر داشته باشید که دیگران حق دارند با آن چه دلخواه شماست همراه نباشند. خود را از شر توقعاتی که از دیگران دارید نجات دهید. به یاد داشته باشید که دیگران نمیتوانند همیشه به میل شما رفتار کنند. یاد بگیرید که هر کس حق دارد چیزی باشد که خودش انتخاب کرده.
گر چه گلچین نگذارد که گلی باز شود تو بخوان مرغ چمن بلکه دلی باز شود